با ورود «کاف»؛ این انقلاب پیش از پیروزی می‌میرد

بیست و چهار روز است خیابان‌های ایران را با خون آسفالت کرده‌اند و اعتراض روی ماشین‌های بوق‌زن حجاب برداشته است. در روزهای ابتدایی اعتراضات خوشبین نبودم اما با ادامه‌ی شعارِ زن/ زندگی/ آزادی و مقاومتِ نیروهای جوان و نوجوان که همبسته از گروه‌های کوچک‌اند، خیزش مردم را انقلاب خواندم. پس از شکستِ اصلاحات و به بن‌بست رسیدنِ پروژه‌ی مبارزه‌ی مدنی برای گذار، گویی مردم به یک انقلابِ قرن بیستمی تن داده‌اند. با این حال، بنظرم با ورود فحش‌های سکسیستی، این انقلاب پیش از پیروزی، شکست خواهد خورد مگر پشتیبانیِ فکری شود. 

دیدارِ دو خط موازی 

در روزهای پایانی تیر ماه ویدیویی از یک زن منتشر شد که در مقابل ون ایستاده و فریاد می‌زند «دخترم را نبرید، دخترم مریضه». درست یک ماه بعد تصویرِ پرتاب یک زن از ونِ گشتِ ارشاد واکنش برانگیز می‌شود. قریب به یک ماه بعد، مهسا (ژینا) امینی در بیمارستان جان می‌دهد .

آن دو ویدیویی گواهی بر سال‌ها برخورد غیرقانونی و غیرانسانی با زنانی بود که حکومت آن‌ها را «بد حجاب» می‌نامد. از روزهای ابتداییِ انقلاب 57، زنان برای مساله‌ی حجاب اجباری به تنهایی مبارزه کردند. اگرچه تا پیش از صفحه‌ی فیسبوکیِ «آزادی‌های یواشکی»، عموما مردم تصویر درستی از ظلمِ حجاب اجباری و ضرورت آزادی پوشش نداشتند اما با انتشار ویدیوها و پیام‌های زنان ایرانی، آنان از یک رنجِ تقلیل داده شده آشکارسازی کردند. به عنوان یک مرد همجنسگرا، با این بخش به راحتی ارتباط برقرار می‌کنم زیرا سال‌ها سرکوب و تقلیلِ رنج افراد ال‌جی‌بی‌تی‌کوییر توسط کسانی که توهم اکثریت دارند، ظلم مضاعف بر ما بوده و هست. 

باری، زنان و حامیان حقوق آن‌ها، خود را در یک شبکه‌ی بزرگِ مجازی یافتند که دیگر در برابر این ظلم تنها نبودند و با به اشتراک گذاشتنِ تصویر و روایت‌های این ظلم، خشمگین‌تر می‌شدند

در عین حال زیرپاگذاشتنِ قوانین رژیم برای این قانون و عدم برخورد با متخلفانِ پلیس امنیت اخلاقی، خط موازیِ دادخواهی را به حق‌خواهیِ زنان نزدیک‌تر کرد تا با مرگ مهسا امینی، جامعه از این دو خشم منفجر شود. 

نادادگاهِ نوید افکاری، محاکمه نکردنِ قاتلانِ جوانان معترضِ آبان 98 و دی 96، آزادیِ قاتلانِ خانگی یا جانیانِ قتل‌های به اصطلاح «ناموسی»، عدم رسیدگی به پرونده‌های مالی یا ماست مالیِ متخلفان اقتصادی، فریب و ریا درباره‌ی شلیک به پرواز اوکراینی و بسیاری از موارد در حافظه‌ی جمعی مردم آنچنان نقش بسته است که پرونده‌ی مشابه با مرگ زهرا بنی‌یعقوب، آنان را در مقابلِ این رژیم مردم فریب بیمه کرده است.  

بنظرم، قتل حکومتیِ مهسا امینی، تقاطع دو مطالبه‌ی مردم که در خطوط موازی دنبال می‌شد است: حقوق زنان و دادخواهی. 

زن / زندگی / آزادی

در هفته‌ی دوم شهریور، مرگ شلیر رسولی واکنش مردم سقز را برانگیخت که با اظهارات زننده‌ی معاون رئیس دولتِ رژیم، واکنش‌های سراسری در پی داشت. در اعتراض به مرگ شلیر، مردم سقز به کردی شعار« ژن / ژیان / ئازادی» (زن / زندگی / آزادی) سر دادند که از عبدالله اوجالان سر چشمه می‌گیرد. او عقیده دارد «تا زن آزاد نشود، جامعه آزاد نخواهد شد». متاسفانه در اینترنت این شعار به درستی معرفی نشده است و منبع مشخصی درباره‌ی سخنرانی یا متنی که اوجالان برای اولین بار آن را طرح کرده نیافتم. حتی رژیم در پروژه‌ی مهندسی اجتماعی، سرچ گوگل را به سمتی هدایت کرده است که بیشتر برداشتِ رژیم از این شعار در صدر جستجوهای اینترنت قرار گیرد.

شعار زن، زندگی، آزادی در واکنش به مرگ شلیر رسولی

با این حال، الهه محمدی در گزارش‌اش از مراسم ختم و خاک‌سپاریِ ژینا می‌نویسد: «دیاکو علوی، یکی از مردانی که در خاکسپاری ژینا فریاد «زن، زندگی، آزادی» سر داده بود، خیره شده بود به خاک تپه‌شده گورستان آیچی: «مسیر خیلی زیادی باید طی شود که مردان این درک و آگاهی را پیدا کنند که آنچه که به عنوان برابری از آن حرف زده می‏شود، فقط لزوما به نفع زنان نیست؛ بلکه سعادت همه جنس و جنسیت‏ها را به دنبال خود دارد. من به عنوان یک مرد در جایگاهی نشسته‌ام که امتیازات زیادی داشته‌ام و تجربه زیسته زنان را ندارم. فارغ از ستمی که به زنان می‏شود، رسیدن به این درک برای برقراری برابری آسان به دست نمی‏آید و زمان‌بر است. وقتی این اتفاق می‏افتد که رنج‏های ناشی از تبعیض و خشونت علیه زنان را، همه لمس کنند. اتفاقی مثل مرگ ژینا، مثل ده‏ها اتفاق دیگر باعث می‏شود که داغ بزرگی بر دل مردم گذاشته شود. اقداماتی که مثلا با نیت خیر انجام می‏شود اما هیچ سودی ندارد.»».

مرد، میهن، آبادی 

دیاکو با اشاره به ریشه‌های عمیقِ جامعه‌ی مردسالار تغییر را زمان‌بر می‌داند. با آنکه در اعتراضات به قتل حکومتیِ مهسا امینی، شعار زن، زندگی، آزادی فراگیر شد، همین مردسالاری شعار مرد، میهن، آبادی را در مقابل آن قرار داد. اگر چه ممکن است در نگاه علی کریمی و بسیاری که این شعار را بازگو کردند، هدف اتحادِ مردان و زنان علیه ستم و برای عدالت باشد اما در واقع این تقابلی‌ست بین رهایی زن و زندگی  بر سرمایه‌داری و ولایت مرد بر سرزمین‌اش.

البته گفتنی‌ست می‌توان شعارِ مرد، میهن، آبادی را با اغماض مدارا کرد. به این معنی که زن، زندگی، آزاد را آنقدر تعریف و تشریح کرد که بیانِ مرد، میهن، آبادی تنها یک پرفورمنسِ خالیِ مردانه شود؛ زیرا مردان سال‌ها در ولایتِ مطلقه بودند و برای آن‌ها از دست دادنِ این سلطه بسیار سخت است.

ناباروریِ چپ و نادانیِ راست

رژیم کنشگران و متفکرانِ سیاسی و اندیشمندان را کشته و یا با تخریب و افترا از فضای گفتگو حذف کرده است.  آنان شدت و ددمنشیِ بیشتری برای چپ‌ها به کار گرفته که به نظرم به ناباروریِ چپ ایرانی منجر شده است. یعنی چپ نتوانسته است در دل جامعه‌ی ایرانی زایشی داشته باشد. زایشی که از دل آن شبکه‌های شناسنامه‌دار بیرون بیاید و امروز آن‌ها را در کف خیابان ببینیم.

از سوی دیگر راست نیز با تاکید بر مرد، ناموس و میهن، به دنبال بازیابیِ رمانتیسم ملی‌ست که ما را به امپریالیسم شیعی کشانده است. ملی‌گرایی رمانتیسم ادامه‌ی بیگانه سازی‌ست که امروز جمعه‌ی خونین در مهر می‌آفریند و سیستان و بلوچستان را مبدل به کشتارگاهِ رژیم کرده است. جانِ کرد و بلوچ بی‌اهمیت می‌شود و سرکوبِ عرب و ترک، توجیه‌پذیر.

راست به دنبال تقویت مردسالاری با ادعای اتحادِ زن و مرد است زیرا دست از تبلیغِ «ناموس» و «غیرت» بر نمی‌دارد. این ولایتِ مرد بر زن، تصاحبِ زندگی او و قصبِ آزادی‌اش در راستایِ ولایت فقیه است. تشابهی بین هیچ ولی‌بودنی نیست. انسان بالغ آزاد است و تاکید بر قیومیت، ولایت و ولی به ویژه از سوی مرد، نشان از سلطه و تبعیض علیه انسان، زن و کوییر است. 

راست، به واقع همچون احمقِ مفید (useful idiot) برای جمهوری اسلامی، نفت در آتشِ تعصبات و غیرت‌های کاذبی می‌ریزد که موجبِ ادامه‌ی تفکرِ جمهوری اسلامی‌ست. حتی اگر با فروپاشیِ رژیم، ولایت فقیه از رهبری ایران خلع شود، این تفکرِ تبعیض‌آمیز و مستبد، ایران را در «برهه حساس کنونی» نگه می‌دارد تا مانع از رشد این سرزمین اساطیری شود. 

به عنوان یک اتنیک لر،از بومیان ایران، به زبان راست‌ها می‌گویم: ایرانِ قدرتمند، ایران کورشی‌ست که منشور حقوق بشر را نوشت و امروز اگر او زنده بود، برای احیای اعلامیه‌ی جهانیِ حقوق بشر در ایران تلاش می‌کرد. راست باید بداند که استعمار (colinatation) حکومتِ اسلامی از 1400 سال پیش، همین تفکر غیرایرانی و انسانیِ ناموس و ولایتِ مرد بر زن و کوییر است. 

تحلیل‌های عبوری، عبورهای خونین

عمده‌ی اندیشمندانِ امروز از انقلاب می‌ترسند. آن‌ها می‌دانند که خون خون می‌شورد و انقلاب قرن بیستمی، دزدیده می‌شود و فرزندخوار است. چاره چیست؟ فرزند خواریِ این رژیم؟ نمی‌بینید که فرزندانِ فرزندانِ شما نیز امروز خورده می‌شوند؟ نمی‌بینید که فرزندان‌تان را ترساندید، فرزندانشان شجاع شده‌اند؟ امروز در قطع ارتباط شما با آن‌ها که نمی‌دانند چگونه انقلاب کردید، بدون آموزش و شبکه، جانبازی می‌کنند. نق زدن دردی را دوا می‌کند؟ اگر تردید دارید و از افسردگیِ سیاسی رنج می‌برید، بذر ناامیدی در دل جوانان نکارید که سیل این انقلاب شما را با خود خواهد برد. 

فرهاد خسرو‌خاور در گفتگو با رادیو فردا می‌گوید: «این حرکت که ابعاد فمینیستی غیرقابل انکاری دارد، با استقبال جوانان مرد روبرو شده است؛ یعنی بر خلاف حرکت‌های فمینیستی غربی که معمولا زنان ضد مردان ابراز وجود می کردند …. مشاهده می‌کنیم که زنان و مردان، مخصوصا جوانان، یک‌پارچه شدند و با هم دیگر مشروعیت نظام حاکم را زیر سوال می برند». او که این خوانش خود را پدیده‌ی جدیدی می‌نامد ادامه می‌دهد: «ممکن است که این‌ها موفق نشوند اما در حافظه و تخیل اجتماعی تاثیر عمیقی می‌گذارند که در آینده حرکت‌های اجتماعی جدید می‌تواند از این‌ها استفاده کند».

در واقع چنین تحلیل‌هایی فضای ناامیدی در جامعه ایجاد می‌کند. اگرچه او در پایاین این گفتگو، تیتر برنامه را می‌گوید که «جمهوری اسلامی قادر به مدیریت جامعه برای طولانی‌مدت نیست» اما این خود از ترس‌های اوست که جامعه را از تحولی در راستای اندیشه‌های موردِ پسند خود باز می‌دارد.

همچنین یوسف اباذری می‌نویسد: «واکنش دستپاچه‌ی آنان [رژیم] نشان می‌دهد که انتظار خیزش زنان ایرانی و پشتیبانی مردان از آنان را نداشتند، خیزشی که اکنون ابعادی جهانی نیز یافته است. اما این خیزش زنانه به‌هیچ‌وجه مختص مسائل «زنان» نیست، عظیم‌تر از آن است. هیچ مسئله‌ی زنانه‌ای فقط زنانه نیست. این خیزش، کلیه‌ی ابعاد زندگی ایرانی را در برمی‌گیرد، زندگی‌ای که هم‌اکنون در خطر انهدام قرار دارد.» اباذری اما در پایان می‌پرسد: «ما در اندوه او خون گریه می‌کنیم، اما آیا قادریم با امیدی در دل و توانی در دست مرگ را که همچنان بر در می‌کوبد از خانه‌مان برانیم؟». این پرسش دقیقا بذر ناامیدی‌ست و آن یک مقاله در روزهای ابتدایی، تنها به مرگ این جنبش یاری می‌رساند نه زندگی بخشی به خیزشی که در دانشگاه بهشتی می‌گویند «اسمش شده انقلاب» . 

اندیشمندان و روشن‌فکرانِ آگاه باید به صحنه بیایند و از رشادت‌ها و خون‌های بی‌گناهِ نوجوانان درسِ دلیری و جان‌بازی بیاموزند. قلم به دست بگیرید و این سیاهه لشگرِ غم زده را از سیاوشان به قیام کاوه‌ی آهنگر برسانید. 

نه این وری، نه اون وری / شعار برای بیت رهبری؟

زنی در یک تظاهرات علیه رژیم سینه درید و بالا تنه‌ی خود را در اعتراض به سرکوب آن به نمایش گذاشت. گروهی که جمهوریِ اسلامیِ درونشان بیدار‌تر از ظلم و استبدادگریزی‌ست، به اعتراض دهانِ سکسیستی خود را به فحش کشیدند. اینان همان‌هایی هستند که در حمایت از شعارِ سکسیستی و مردسالارانه‌ی نه این وری، نه اون اونوری / ک**م تو بیتِ رهبری، هشتگ نوشتند و غره از ک** خود قه‌قه زدند. چگونه می‌توانند انتقادات خود را به زنِ بازیگری که پرفورمنس را به جای اکتویزم برگزیده طرح کنند وقتی در راستایِ نظامِ سلطه و سود دهی به بیت رهبری خود شعارِ مستبدانه و ولایت‌مدارانه می‌دهند. اگرچه در حمایت از ولی فقیه که همیشه فردی ک**-دار است شعار نمی‌دهند اما برای ولایتِ فردِ ک**-دار بر زن و کوییر خواسته یا ناخواسته عربده کشیده‌اند. 

فاجعه زمانی عمیق‌تر می‌شود که این شعار از دانشگاه بیرون می‌آید و چپ مدعیِ سازماندهیِ اعتراضات دانشگاهی و جان بخشی به خیزش مردم در آغاز هر هفته باید به این پرسش پاسخ دهد که چگونه این چنین شده است؟ سپس به دنبال پاسخ به این پرسش باشد که چگونه شعله‌ی اعتراض با آگاهی می‌تواند فروزان بماند؟ 

انقلاب؛ تغییر روش نه صرفا تغییر رژیم

چیستیِ انقلاب در نظر فلاسفه بحثی‌ست بی‌پایان. نظریه پردازان بسیاری درباره‌ی آن گپ زنده‌اند و هر یک از ما می‌توانیم با توجه به توانِ اندیشیدنِ خود برداشتی داشته باشیم. 

هانا آرنت در کتاب «اختیار آزاد زیستن» به نقل از ایمانوئل کانت درباره‌ی انقلاب 1789 فرانسه می‌گوید: «پدیده‌ای‌ست که طبیعت انسان  و آزادی را بر مبنای اصول قانونی درونی میان نوع بشر، با یکدیگر پیوند می‌دهد.» و در ادامه با تاکید بر نقش مهمِ این انقلاب این گفته‌ی ﻣﺎرکی دو ﮐﻨﺪورﺳﻪ را بیان می‌کند که «واژەی اﻧﻘﻼبی […] را در اﯾﻦ میان، تنها زمانی می‌توان درباره‌ی اﻧﻘﻼبﻫﺎ و دگرگونی‌هایی از اﯾﻦ دﺳﺖ به کار ﺑﺮد ﮐﻪ ﻫﺪفﺷﺎن دست‌یابی به آزادی باشد». آرنت در ادامه می‌گوید اختیار آزاد زیستن تا پیش از انقلاب فرانسه امتیاز ویژه‌ی گروهی کوچک بود. او با اشاره به راهپیمایی زنان در 5 اکتبر 1789 به سوی کاخ ورسای، مقاومتِ زنان فرودست را مانند حرکت اجتناب‌ناپذیر اجرام آسمانی بیان می‌کند که اشاره به معنی واژه‌ی انقلاب (revolution) است.

مارکس نیز عقیده دارد اگر جامعه به میزانی از رشد سرمایه‌داری برسد و ثروت و کارفرمایی در دستان اقلیت مطلق باشد، که از رژیم‌اند یا با رژیم‌اند، مزدبگیران برای برابری و تقسیم عادلانه ثروت اقدام می‌کنند. او عقیده دارد که انقلاب باید تغییر ساختار اجتماعی باشد نه صرفا نظام سیاسی. 

بنظرم، خواست رسیدن به آزادی و عدالت اجتماعی یعنی انقلاب و زمانی پدید می‌آید که زحمتکشان به دنبال رفاه و طبقه‌ی متوسط مدرن شهری، آزادی را جستجو کنند. امروز دقیقا به این نقطه نزدیک می‌شویم اما مشکل اساسی، سکسیزمِ نهادینه شده در اکثریتِ طبقه‌ی کارگری‌ست که حاضر نیست آزادی زن را بپذیرد. 

لذا، ضروری‌ست فمنیستِ اکتیویست راهش را از فمنیستِ بازیگر جدا کرده، بر سر زمین آمده و با اقشارِ زحمتکش جامعه از ضرورتِ آزادی زن سخن بگوید. آموزش جامعه نسبت به آنچه که در اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر آمده، بسیار ضروری‌ست. بنده برای نجاتِ این انقلاب که خون نوجوانان ما پایش رفته است، شروع به تولید محتوا خواهم کرد و امیدوارم محتوای برابری حقوق زن و کوییر برای این گروه ویژه تولید و تکثیر شود.  

خارج از پست: به عنوانِ یک مرد همجنسگرایِ لر ایرانی خواستار یک نظام سیاسی آزاد هستم. جمهوری پارلمانی آرمان من است که در آن احزاب سوسیالیست نیز در رقابت‌های آزاد، عادلانه و برابر، برای اداره‌ی دولت تلاش کنند. سوسیالیزم مورد نظر من، برای رفاه و رهایی انسان، در چارچوبِ نظام سیاسی آزاد تلاش می‌کند که غیر از این، رژیم ولایت خواهد بود. ولایتِ شاه، رفیق یا فقیه، همه از یک جنس‌اند. 

1 دیدگاه مال خودتان را بیفزایید

  1. amin می‌گوید:

    سلام شایان جان . امین هستم . از بچه های وب لاگ نویس قدیمی . من به توییتر دسترسی ندارم . ممنون میشم لطفا آدرس ایمیل یا آی دی تلگرام ت رو برام بفرستی . باید باهات در مورد یه مساله ای مشورت کنم .
    mousavi.itu@gmail.com

    لایک

نگاه شما