از چپ به راست.
از رست به چپ.
نقطه همان جاییست که در فرنگ میگذارند؛ تهِ چپِ جمله.
تو اختراعی نادرستی که درست را به چالش میکشی. تو درستیِ چالشی که در قضاوت نادرستات به چالش کشیده شدی. من جا مانده از عشق، در رفته از چربی، عرق ناخورده، شراب شیرین نوشیده، خامه نداده، فصل تعفنِ ناتمام و اتمامِ یک گندِ گندیده.
دنبالات نمیکنیاش. دنبالات میگشتهاش
نقطه
گِرب یُور شیئکِر. گِرانده سایز گت فُور اسکوپ اُو مآچآ اند فور پامپز اُو کلاسیک. پیّور میلک آنتیل دِ تال لاین دِن گرانده آیس اسکوپ. نوء شیکّ اِت. پوت ات اینتو دِ کاپ. فیل اِت ویث میلک. لید آن اند کال اِت بای دییر نیّم
نقطه
همهی اینها به خاطر یک فال حافظ که گفتت برو، فالی به خاطر ملاقاتِ ناخواسته و ملاقاتی بخاطر یک دلشوره. ایکاش هیچ وقت آن حسِ پاک را در آن بعد از ظهر اردیبهشت نداشتم.
تف به عشق که آواره کرد
نقطه
تو قضاوت نکن، من هذیان گفتم. پیتیاسدیِ منی
نقطه
یا پیتیاسدیِ همیم
نقطه
شاید مدیسنِ پیتیاسدیِ همیم
نقطه